عرفان در روز تاسوعا
امسال هم مثل سالهای قبل عرفان انتظار روز تاسوعا رو میکشید که بره مسجد نزدیک خونه ی بابا اینا و بالاسر شمع ها باشه .( یه جورایی میشه گفت مدیر عامل شمع روز تاسوعای مسجد بشه ).
این عکسو من به زور تو پاگرد خونه ی بابا انداختم .میگفت وقت ندارم برا عکس . الان دیرم میشه یه نفر دیگه جای من میره اونجا مسئول میشه . میگفت خودم نوکر امام حسینم
برا عرفان پیراهن مشكي خريده بوديم که فقط اونو پوشيده بود و از روش هيچي نميپوشيد . من كلللللللللللللللي حرص خوردم و ماجراها داشتيم تا تونستم اين سوشرت رو تنش كنم . ( به قول شاعر كه ميگه بسي رنج بردم در اين سال سي ) هر كار ميكردم نه كلاه ميذاشت سرش نه اين مشكي سر رو مي بست دور سرش و نه چيزي از روي پيرهن مشكي ميپوشيد ميگفت اين سوشرت طرح و نقشه ي قرمز و آبي داره و من نميتونم روز تاسوعا اينو بپوشم . کاپشنش هم كرمي بود كه اونو ميگفت حرفشم نزن. عمراً اگه بپوشم . آخرش به زور و مصيبت تونستم تا اين حد لباس بپوشونم كه سرما نخوره .