عرفان و تماشای والیبال
چهارشنبه عصری که از کلاس اومدم دیدم عرفان ظرف روی اوپن رو گذاشته کنار و خودش نشسته روی اوپن و داره والیبال نیگا میکنه .
دهنمو وا کرده بودم که دعواش کنم و بگم اینجا جای نشستنه عایا و چن تا جمله ي ديگه از نوع دعواگونه اش که یه لحظه یادم افتاد خب بچه چيكار كنه ؟؟؟؟ از ظهر تو خونه تنها نشسته و حوصله اش سر رفته و حالام که من از کلاس اومدم بجاي مهربوني و دلجويي ازش ، میخوام با بی رحمی دعواش کنم ؟؟؟؟
با خودم گفتم اين انصافه عايا؟؟؟
یکم که جلوی عصبانیت خودمو گرفتم و به قول معروف آروم شدم گفتم پسرم اینجا که جای راحتی نیس نشستي . چرا رو مبل نَنِشستی؟؟؟؟
خيلي مظلوم و ناراحت گفت مااااااماااااان کسی نبود منو ببره سالن ورزشی شهیداقدمی که از نزدیک والیبال تیم عمو عادل رو ببینم منم تو خونه دنبال جایی گشتم که مثل ورزشگاه یکم از سطح زمین بالاتر باشه و از بالا شاهد مسابقه باشم و خیال کنم نشستم سالن و دارم تشویق میکنم .
کلی دلم برا پسرم کباب شد .اما اونقد خدا روشکر کردم که اون لحظه ی ورود به خونه که دیدم نشسته اونجا جلوی خودم رو گرفتم و دعواش نکردم . اگه دعواش میکردم و بعد جریان رو میفهمیدم هیچوقت نمیتونستم خودمو ببخشم .
عرفانم ، دلخوشی همیشگی روزهای سختم
شادی بخش قلب خستهام
تو بهترین هدیه خداوند به مني عزیزدلم