عرفان عرفان ، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

تنها دليل زنده بودنم

لحظه ي تحويل سال 94

1394/7/21 8:57
نویسنده : مامان گل پسر
505 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز عرفان ازم پرسيد مامان شلواري كه عيد برام خريدين كجاست ؟؟؟ برا يه لحظه فك كردم كه كدوم  عيد ؟؟؟؟ چه وقت عيد بود ؟؟؟ چرا من عيد يادم نمياد ؟؟؟ متفکر

بعد از چند دقيقه تمركز  يادم افتاد و غصه برم داشت . گریه يادم افتاد در عيد دستم كه شكسته بود و  اصلا من امسال عيد رو حس نكردم كه از كجا اومد از كجا رفت ؟؟؟؟

ياد لحظه ي  تحويل افتادم كه با دست شكسته نشسته بودم سر سفره ي  تحويل سال  كه  نصف شب بود و من از درد دستم خوابم نبرده بود  و بيدار بودم .

                   

يكي اينه كه آدم با شوق واشتتياق ساعت كوك كنه برا بيدار شدن لحظه ي سال تحويل ، و يكي هم اينكه آدم از درد خوابش نبره و بيدار باشه بدون سر سوزن حوصله و اشتياق . دلشکسته

يادمه عرفانم با  من بيدار بود . درسته بيداري عرفان از شوقش بود  و نشسته بود بالا سر ماهي هاش و به حركت اونا نگاه ميكرد و  من كه بغض شديدي  تو گلو داشتم كه دم عيدي چرا بايد دستم بشكنه و نمي خواستم عرفان اشكامو ببينه سعي داشتم كاري كنم كه حس نكنه شكستگي دست من باعث شده كه عيد امسالش كمرنگ تر از سال هاي قبل شده براش. درسته يه دستي قادر به انجام هيچ كاري نبودم اما عصرش به كمك عرفان ظرف هاي سال قبل رو در آورديم و  يك دست من  و دو تا دست عرفان  دست به دست هم دادن تا تونستيم چند تا گل بچسبونيم به ظرفهامون ( درسته كج  و كوله شده بودن اما بالاخره سعي كرديم يه چيزي شبيه سفره ي هفت سين بچينيم كه عرفانم غمگين نباشه .)

اينم چند تا عكس  كه بعد از تحويل سال ،  يه دستي از گل پسرم گرفتم . (عكس ها هم مثل سفره مون تار شده )غمگین

گاهي عكس ها آدم رو ياد خاطره هاي بدش ميندازه و من قصد نداشتتم اين عكس هاي مظلوم عرفانو در وب بذارم . اما نمي دونم چي شد كه گذاشتم گریه

پسندها (4)

نظرات (0)