برنج پاك كردن پسرم
ديروز ظهر رفتم خونه و چون تا شب كلاس داشتم بدو بدو شام شب رو آماده كردم تا برم به كلاسم كه ساعت چهار شروع ميشد برسم . در عرض سه ربع هم نهارمون رو خورديم و هم شام درستيدم و هم حاضر شدم برا رفتن به كلاس( همچين دختر زرنگي هستم من ) و داشتم سفارش هاي لازم رو به عرفان به ميكردم كه عرفان گفت مامان اگه حوصله ام سر رفت چيكار كنم تا برگشتن تو ؟؟؟ گفتم خب يه كاري بكن ديگه . گفت مثلا چه كاري ؟؟؟؟منم كه عجله داشتم برم گفتم چه ميدونم خب يه كاري بكن ديگه پسرم و همون لحظه چشمم افتاد به برنجي كه گذاشته بودم بيرون تا پاكش كنم و گفتم مثلا برنج پاك كن .
اصلا انتظار نداشتم عرفان از حرفم استقبال كنه و خيال ميكردم اخم و تَخم خواهد كرد كه يه چيز درست و حسابي بگو كه حوصله ام سر نره . اما عرفان همچين خوشحال شد كه خودم سورپرايز شدم و چند تا فنجان برنج ريختم تو سيني و که عرفان گفت اینا کمه فنجان را بده خودم زیادش کنم و عرفان با خوشحالي نشست برنج پاك كنه و گفت مامان حالا ديگه راحت برو ديگه حوصله ام سر نميره .
ساعت هفت ونيم زنگ زد كه مامان هنوز تموم نكردم . گفتم پسرم دارم ميام زنگ آخر كلاسمون تشكيل نشد . گفت باشه مامان تا بياي اينم تموم ميكنم . رفتم ديدم يه سيني برنج با دقت ميكروسكوپي پاك كرده و گذاشته كنار .
الهي من فداي پسرم بشم كه كمك حال مامانشه .
ولی از ته دل راضی نبودم کاری را که خودم دوس ندارم عرفان انجام بده ولی خودش نظرش این نبود . دوس داشتم بازی کنه نه کار .
توجه نوشت : قابل توجه خانمايي كه ميگن برنج پاك كردن كار خسته كننده است و حوصله ي آدمو ميبره . (مديونيد اگه فك كنيد خودمو ميگم )
به زودي در اين محل عكس برنج پاك كني پسرم نصب خواهد شد
بعداً نوشت : الوعده وفا و نصب عكس هاي پسرم در اين محل :
جديت در كار رو بنگريد :
خدايا بابت اينكه عرفانو به من هديه دادي ، اگه هر ساعت هزار بارم ازت تشكر كنم بازم كمه .