قدم زدن زير بارون با عرفانم
ديروز كه داشت بارون ميومد من و عرفان دوتايي زير بارون و چتر به دست رفتيم تا بلكه بتونيم برا تولد آي نور جونم كه چهارشنبه است كادو بخريم . البته راستش كادو بهانه بود تا زير بارون كمي قدم بزنم .
رفتيم اما چيز مناسبي پيدا نكرديم . لباس ها قيمتشون رو نشون نميدادن . يه پيرهن كه فك ميكردم نهايت 50 تومن باشه ميگفتن 180هزار .
عرفان كه ميخواست كم كم غر بزنه كه خسته شدم ، براش ذرت مكزيكي گرفتم تا تجديد قوا بكنه و يكم ديگه زير بارون قدم بزنيم و چند تا مغازه ديگه هم ببينيم .
اما بازم موفق نشديم چيزي بخريم و در نهايت دست از پا درازتر برگشتيم خونه .
درسته چيزي نخريديم اما قدم زدن زير بارون با عرفان خيلي چسبيد .
آرزویم این است :
نتراود اشک در چشم تو هرگز ، مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه ي هر روز ، تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه