روز اول مهر
در بنفشه زار چشم تو
من زبهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام
ای غم توهمزبان بهترین دقایق حیات من
لحظه های هستی من از تو پرشده ست......
عرفان جونم ورودت به كلاس پنجم مبارك
اينم عكس هايي كه مامان روز اول( کلاس پنج )مدرسه از عرفان گرفته :
عرفان با همه ي دوستهاي پارسالش در يك كلاس افتادن
لباس فرم مدرسه ي امسال عرفان بر خلاف سال هاي قبل كه همش پارچه اي يا كتاني بود ، امسال شلوارشون لي سرمه اي و ژاكتش كاموايي هست كه به نظر من خيلي فكر خوبي هست و صبح ها كه هوا سرده اين ژاكت خيلي مناسبه و ديگه نياز نيست كت يا سوشرت ديگه اي از روش بپوشه فعلا .
ظهرم مامان باز با نگين رفته مدرسه پيش عرفان تا عرفانو سوار سرويس بكنه و بعد از اينكه ماشين و راننده ي سرويس رو شناسايي كرده زودتر از عرفان و سرويسش خودشونو رسوندن محوطه ي مجتمع تا هم ببينه چه مدت طول كشيده تا سرويس، عرفانو برسونه خونه و هم اينكه عرفان موقع پياده شدن از سرويس با ديدن مامان و نگين خوشحال بشه . (سرويسش يه پرشياست كه تعداد بچه ها با عرفان پنج نفرن )
بعد كه عرفان از سرويس پياده شده ، بر داشتنش و با خودشون بردن خونه شون و منم رسيدم ديدم عرفان نيست به مامان زنگ زدم كه مگه عرفان با سرويس نيومده ؟؟؟؟ مامان ميگه چرا با سرويس اومد اما دلمون نيومد مابريم و تا اومدن تو بچه رو تنها بذاريم .
از شنبه تا چهارشنبه من و عرفان همزمان ، يا با يكي دو دقيقه اين ور اون ور ميرسيم خونه( حدود دو و نيم) اما چهارشنبه ها يه ساعت زودتر مياد يعني ساعت يك ونيم رسيده محوطه و مامان اينا دلشون نيومده برن و عرفان يه ساعت تو خونه تنها باشه .
مامان گلم دستت درد نكنه كه عرفان رو بردي مدرسه و ازش عكس هم انداختي . دستت رو مي بوسم مامان گلم
مادر عزيزم : می خواهم دنیا را بدهم برایم تنگ کنند به اندازه “آغوش” تو، تا وقتی به آغوشت میرسم بدانم همه دنیا از آن من است.