چند تا عكس ديگه
اولین ها
عكاس
اولين مسافرت
چند تا عكس
انتخاب اسم عرفان
اولين روزي كه تونستي چند قدم راه بري
روروئك
براي اينكه كمتر خونه را به هم بريزي و هر چي روي ميزهاست را زمين نريزي مي ذاشتمت تو روروئك تا بتونم تو مدتي كه داخل اون هستي به كارهام برسم و غذا درست كنم و شست و شو رفت و روب و ... را انجام بدم كه الحمداله اجازه نميدادي چون يك كمي كه ميگذشت از اينكه نميتونستي شلوغي كني حوصله ات سر مي رفت و گريه مي كردي كه بر دارمت . ...
چهار دست و پا راه رفتن
تو را روي شكم رو زمين ميذاشتيم و بابارضا گوشي موبايلش را ميذاشت يك كمي دورتر و تو تلاش مي كردي كه بتوني بهش برسي و برداي . بالاخره تلاشت نتيجه داد و تو تونستي چهار دست و پا راه رفتن را ياد بگيري و شيطونيات بيشتر شد . ديگه كاملا خود مختار شده بودي و ميتونستي هرجاي خانه دلت ميخواست بري كه آشپزخانه جزو مورد علاقه ترين جاهات بود . چون مي رفتي سر كابينت ها و هرچي قابلمه داشتم را در مي آوردي . نميدونم چرا با وجود اون همه اسباب بازي ، باز علاقه به قابلمه و تابه هاي من داشتي ؟؟؟ هيچ چيز هم نميتونست مانع ات بشه . پشتي گذاشتم جلوي در آشپزخونه كه اپن بود اما اون را مي انداختي و از روش وارد مي شدي . در كمدها را هم با هرچي ميبستم باز ...