عرفان عرفان ، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

تنها دليل زنده بودنم

روروئك

براي اينكه كمتر خونه را به هم بريزي و هر چي روي ميزهاست را زمين نريزي مي ذاشتمت تو روروئك تا بتونم تو مدتي كه داخل اون هستي به كارهام برسم و غذا درست كنم و شست و شو رفت و روب و ... را انجام بدم كه الحمداله اجازه نميدادي چون  يك كمي كه ميگذشت از اينكه نميتونستي شلوغي كني حوصله ات سر مي رفت و گريه مي كردي كه بر دارمت . ...
9 فروردين 1391

چهار دست و پا راه رفتن

  تو را روي شكم رو زمين ميذاشتيم و بابارضا گوشي موبايلش را ميذاشت يك كمي دورتر و تو تلاش مي كردي كه بتوني بهش برسي و برداي . بالاخره تلاشت نتيجه داد و تو تونستي چهار دست و پا راه رفتن را ياد بگيري و شيطونيات بيشتر شد . ديگه  كاملا خود مختار شده بودي و ميتونستي هرجاي خانه دلت ميخواست بري كه آشپزخانه جزو مورد علاقه ترين جاهات بود . چون مي رفتي سر كابينت ها و هرچي قابلمه داشتم را در مي آوردي . نميدونم چرا با وجود اون همه اسباب بازي ، باز علاقه به قابلمه و تابه هاي من داشتي ؟؟؟ هيچ چيز هم نميتونست مانع ات بشه . پشتي گذاشتم جلوي در آشپزخونه كه اپن بود اما اون را مي انداختي و از روش وارد مي شدي . در كمدها را  هم با هرچي ميبستم باز ...
8 فروردين 1391