صبحانه در پارك ائل گلي

جمعه صبح  ما سه تايي با مامان و بابا و نگين و نامزدش همگي باهم پارك ائل گلي و صبحانه :

و بعدشم ورزش و پياده روي :

از اونجا هم طبق معمول ويلاي عمو محمد و ايوان خيلي خيلي با صفاشون ( البته بدون نگين اينا كه اونها هم آخر شب به جمع ما پيوستن )

اينم چند تا عكس در همونجا ، روز سيزده به در  :

تولد مامانم روز سيزده به در :

كيك ها يي كه واس تولد مامان پخته بودم :

پيروزي عرفان و تيمش در واليبال و خوشحالي اش:

اينم دوتا وروجك كه نشسته بودن و  عرفان رو در واليبال تشويق ميكردن:

تو از بهار هم تازه تري

تو از هفت سين ِ شب عيد هم زيبا تري

تو از خوابهاي قشنگ ِ دم صبح هم

شيرين تري

جانكم...عزيزكم...

زعفراني ترين طعم هاي روزگار

به طعم ِ عاشقانه هاي ما

من و ُ تو

نميرسند.