عرفان عرفان ، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

تنها دليل زنده بودنم

نوروز96 در شمال

ما هر سال در عيد يه حادثه آفريني ميكنيم . امسال هم نوبت آبله مرغان گرفتن عرفان بود . تا خوب شدن عرفان مجبور شديم تا هفته  دوم تعطيلات صبر  پيشه كنيم  و خانه نشيني كنيم . هفته دوم تعطيلات عيد رفتيم ويلاي خاله وحيده اينا در شمال . ويلاي آقادايي هم كه در همسايگي شون بود ،  اونجا هم  رفتيم  كه خيلي با صفا بود و  عمو محمد اينا هم  قبل از ما رسيده بودن  كه  در كل جمعمون جمع بود  و خيلي خيلي خوش گذشت . فقط يه ايرادي كه داشت اين بود كه غذاهاي خاله وحيده خيلي خوشمزه بود و باب ميل عرفان و باباش   از وقتي...
11 فروردين 1396

تولد فاطمه حسنا

امشب تولد فاطمه حسنا جون بود و حسابی بهمون خوش گذشت اینم از عکس های امشب از تولید به مصرف   دوساعت هم از تموم شدن تولد نگذشته كه پست گذاشتم  . يعني همچين دختر زرنگي هستم من . مديونيد اگه يه وخ فك كنيد كسي كه بعد از دوسه ماه راجع به مطلبي پست ميذاره منم و اینم عرفان که به زور وادارش کردم ازش عکس بگیرم میگفت من در کنار تم تولد کیتی عکس نمیندازم ...
17 دی 1395

شب یلدا سال 95

عرفان جونم اینم عکس های شب یلدا سال  نود و پنج که تو خونه ی باباجون بودیم همراه خاله مهین اینا که بر خلاف سالهاي قبل ، تعدادمون كم بود و  جمعا ده نفر بودیم . دو روز بود كه شديدا به فكر پخت و پز و تزيين خوراكي هاي شب يلدا بودم و خيلي حس خوبي رو تجربه كردم كه همچين فكرمو مشغول كره بود كه كلا انگار  در يه دنياي ديگه بودم . اين دو روز  چنان مشغول بودم كه نميفهميدم چه موقع خوابم ميگيره و  برا پخت و تزئين کیک و چيز كيك و بيسکويیت و باسلوق و دسر و   تلاش ميكردم و نقشه میکشیدم که چه مدلی تزیین کنم . 😉 ریا نباشه ، یعنی همچین مامان هنرمندی داری تو پسررررررررررررررررررم درسته آخرش اون چيزي كه انتظا...
2 دی 1395

هفت سین سال نود و پنج

اینم عرفان کنار سفره هفت سین نود و پنج روبان نارنجی درخواست عرفان بود برا  سفره هفت سین که جمعه ی آخر سال من و رضا دوتایی افتادیم به جون خیابونها اما چون صبح بود اکثر مغازه های لوازم خیاطی بسته بود که یه مغازه باز در ولیعصر پیدا کردیم که اونم روبان ساده ی نارنجی نداشت و مجبور  شدیم روبان خالدار نارنجی خریدیم که  موجب اخم عرفان جونم شد ...
14 آذر 1395

مهمونی رفتن با شلوار ورزشی

اینم از عکس های عرفان که میخاستیم بریم مهمونی با شلوار ورزشی رفت که اونجا راحت باشه گفتم برو آماده شو . رفت و یک ربع بعد با این تیپ اومد که من آماده ام بریم . گفتم بلوزت خوبه اما شلوار یادت رفته . گفت نههههه یادم نرفته خودم اینو پوشیدم که اونجا راحت باشم . آخه من نمیدونم این ژست آدمی هست که با شلوار ورزشی میره مهمونی؟؟ ...
13 آذر 1395

کیک دخترانه

بدجوری افتادم تو خط کیک و کیک پزی. خدا آخر عاقبتمونو به خیر کنه اما هدف خود کیک نبود. هدف انداختن شکل روی کیک بود. منم به ذهنم رسید شکل کیتی رو بندازم رو کیک . بعد از تحمل مشقتهای فراوان و اتمام کار ، با خوشحالی عرفانو صدا کردم بیاد ببینه چه مامان هنررررررررررررررررررررمندی داره 😉😂. تا کیک رو دید گفت من از کیک با شکل دخترانه نمیخورم. هر چقدر من اصرار کردم گفت نه که نه. میگفت مامان آخه این چه شکلیه؟؟ بت منی؛ بن تنی؛اسپایدرمنی چیزی مینداختی روش.اونقد گفت و گفت که آخرش مجبور شدم با چاقو تصویر کیتی رو از کیک برداشتم تا عرفان از کیک خورد. میگفت واااااااااااای کیتی . خودشم صورتی. وای وای وای.دوستهام بفهمن من از این کیک خوردم مسخره ام میکن...
10 آذر 1395